سخنی با محسن رضایی/ یک تیر و چند نشان؛ خوزستان، رسم مروت و بزی که کاش کشته شود!

وقتی چنین استان ویژه ای در کشور داریم که پتانسیل و ویژگی آن حتی از چشم سیاستمدار و اقتصاد دان برجسته خاور دور، به دور نمانده، و چونان ماشینی است که روشن شدن آن اقتصاد کشور را شکوفا می نماید  و تعداد نفراتی که توانایی سامان دهی، روشن نمودن و حرکت بخشیدن  این ماشین را دارند نیز بسیار محدود و معدود است آیا رواست به بهانه نیاز وی در مناصب ملی ( که البته تجربه 24 سال گذشته نیز حاکیست هیچگاه منصبی متناسب با توانایی ها  به ایشان سپرده نشده است) این ماشین اقتصادی را بدون سکان دار و نیمه خاموش رها کنیم؟
منظر دوم: تردید
همواره، دو جمله، در گرماگرم انتخابات های ریاست جمهوری که محسن رضایی یکی از کاندیداهای آن بوده ، خصوصا انتخابات اخیر، بسیار به گوش رسیده، که بازتاب کلی از ذهنیت مردم ایران و خوزستان از قضاوت ها نسبت به اوست:
یکی جمله: " محسن رضایی برنامه های بسیار خوبی دارد ولی کار اجرایی نکرده و نمیدانیم آیا در اجرا نیز توانا و موفق هست یا خیر"
و دیگری: " محسن رضایی در این 24 سال که در پایتخت بوده برای خوزستان چه کرده که بخواهد در قامت ریاست جمهوری انجام دهد؟"
بدون اینکه بخواهیم در مورد درستی عبارات فوق قضاوت کنیم میتوان حدس زد که خود محسن رضایی و اطرافیانش نیز جمله اول را در ایران و جمله دوم را خوزستان هزاران بار از زبان مردم و نخبگان شنیده اند و هرچند در مقام پاسخ برآمده اند ولی ادامه تردیدها نشان از عدم توفیق در اقناع مردم و زدودن این ذهنیت ها دارد. (رای بالای محسن رضایی در خوزستان را نباید به تمامی به حساب زادگاه و مقبولیتش در آنجا گذاشت، بلکه ریشه اصلی  را باید در گرایش های قومی جستجو کرد. گواه این امر نیز کسب نسبی همین آرا در استان های زاگرس نشین است)
منظر سوم: میز سیاستمدار
سیاست مداران به دو دسته تقسیم می شوند دسته اول کسانی که ذیل عنوان و میز خود معرفی می شودند مانند آقای زید؛ استاندار فلان استان ، آقای عمر؛ معاون فلان وزیر ، خانم ... عضو شورای شهرو.... و دسته دوم آنانی که بدون هیچ عنوانی و تنها با نام و نام خانوادگی  خود شهره اند: سید محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، علی اکبر ولایتی ، محسن رضایی، علی شمخانی و...
دسته دوم در هر سمتی که قرارگیرند به میز خود اعتبار می دهند و آن جایگاه بواسطه قرارگرفتن اینان اهمیت مضاعفی خواهد یافت.
بی شک تا نام شهرداری تهران به میان آورده میشود نام غلامحسین کرباسچی و محمدباقر قالیباف به ذهن متبادر می شود ولی کمتر کسی نام شهرداران تهران، قبل از کرباسچی را به یاد دارد. بدون تردید نام، شهرت و عملکرد کرباسچی جایگاه شهرداری تهران را چنان با اهمیت جلوه داد که پس از وی  همگان به انتخاب شهردار تهران چشم می دوزند. پس از وی بود که اعتبار شهردار تهران تا عضویت در هیأت دولت ارتقا یافت.
وقتی سیاستمداری، به لحاظ سیاسی و اجتماعی  در دسته بندی دوم قرار گیرد دیگر فارغ از محل فعالیتش ارزیابی می گردد و در انظار عموم، قبول سمتهایی هرچند پایین از نظر اداری به حساب ایثار، عطش خدمت، فروتنی و بزرگواری وی گذارده خواهد شد تا نتزل شان او.
منظر چهارم: بزی که باید کشته شود
روزی مرشد و مریدی در راه صحرا به چادر مردی رسیدند که تنها با یک بز روزگار می گذراند، وی با مهربانی از آنها پذیرایی کرد و فردا صبح حرکت کردند. در راه مرید مدام به فکر آن مرد بود که چگونه تنها با یک بز روزگار میگذراند، به مرشد گفت "ای کاش می شد برای او کاری کرد" مرشد گفت امشب برو و بز او را بکش! مرید که مرشد را قبول داشت همین کار کرد. سالها گذشت و مرید راز این کار نفهمیده بود.
روزی به شهری رسیدند و به میهمانی مشهورترین بازرگان شهر دعوت شدند وقتی راز موفقیت بازرگان را سوال کردند گفت:" سالها بزی داشتم که بسختی با آن روزگار میگذراندم، یک روز صبح بیدار شدم و ناگهان دیدم که بزم مرده است! ابتدا اندوهگین شدم ولی بعد به راه افتاده به این شهر رسیده، تلاش کردم و کم کم به بازرگانی بزرگ تبدیل شدم. شاید اگر آن بز نمرده بود هیچگاه به این مرتبه نمی رسیدم"
یک تیر و چند نشان
کاش محسن رضایی نیز چند سالی به خوزستان بیاید و با پوشیدن ردای مدیریت این استان ، توان اجرایی خود را برای همه هویدا کرده، با یک تیر چند نشان بزند!
نخست موتور جهش اقتصاد ایران – خوزستان-  را روشن کند که این بزرگترین خدمت به ایران خواهد بود.
دوم با شکوفا کردن و توسعه  استانی بالقوه غنی ولی محروم، قدرت اجرایی خود را با اتکا به توان برنامه ریزی و مدیریت خود به رخ کشیده و شمه ای از طرح فدرالی خود را در اجرا رونمایی کند.
سوم پاسخ رای قاطع مردم خوزستان را به خوبی داده، رسم مروت و جوانمردی به جا آورده، عشق خود را به خوزستان و خوزستانی ها در عمل و تمام قد به اثبات رساند.
در این میانه نیز نباید نگران کاهش رتبه و مرتبه ایشان بود، که تجربه انصراف آقای عارف در همین دور از انتخابات نشان داد ( انصراف در عین شانس داشتن و انصراف از رقابت در عین امکان و وزن داشتن) اتفاقا چنین فداکاریهایی در نزد ایرانیان نه تنها موجب کاهش مرتبه نیست که به شدت بر محبوبیت شخص فداکار می افزاید. در نظر آورید جایگاه وی را پس از کناره گیری، که با محبوبیت قبلی او حتی در میان اصلاح طلبان نیز قابل قیاس نیست.
بی شک برای محسن رضایی این فرزند غیور خوزستان، راه ساختمان پاستور، از میانه ساختمان سپید خیابان فلسطین اهواز دستیافتنی تر است تا خیابان میرداماد و نفت پایتخت!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: